رفت دم نرده ها. بارون می بارید مثل سیل. دستشو کشید روی نرده های استیل و خیال کرد که اون پیشش ایستاده . خیال کرد دستای گرمش رو که روی دستای بارون زده ش روی نرده هاس. دو ساعت بعد اون اومد. ایستاد دم نرده ها. دستشو کشید روی نرده های استیل و قطره های بارونو کنار زد. دستشو همونجایی گذاشت که یه ساعت پیش اون ایستاده بود و دستای اونو خیال کرده بود. شاید اونهم دستای اونو خیال کرد.
