• وبلاگ : بگذار تو معشوقم باشي !
  • يادداشت : چند اپيزود برفي
  • نظرات : 8 خصوصي ، 22 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + الهه 

    باد ترانه اي مي خواند ، رؤياهايش را آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد و هر دانه برفي به اشکي فريفته مي ماند.

    سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات نکرده ، اعتراف به عشق هاي نهان و شگفتي هاي بر زبان نيامده در اين سکوت حقيقت ما نهفته است

    "حقيقت من وتو"

    دنيا خراب شد پر مجنون ! ... اجق وجق !!

    ليلاي لنز سبز ! افاده طبق طبق !!

    دستان لاک خورده ي شيرين قرارکوه

    دستان تا خورده ي فرهاد شق و رق

    http://iran-archery.ir/index.php?option=com_content&task=blogcategory&id=45&Itemid=90

    سلام راستش من اصفهان هستم ولي چند تا آدرس گير اوردم نمي دونم مناسبت باشه يا نه ولي فکر کنم اوني که سه راه تهرانپارسه بهتر باشه بالا رو کليک کن

    سلام

    ممنون از پيشبيني هات...

    قرار نيست فقط بازي هاي استفلال رو پيشبيني كنيد...

    بازي هاي پرسپوليس هم پيشبيني كنيد اوكـــي؟

    پرسپوليس مون رو داشتي 4 تا زد ....

    پرسپوليسه زلزله همينه همينه....

    + شقايق 

    سلام دوست با معرفت خودم

    راستش بهاره جون زندگيه ديگه يه وقتاي بد توش كم مياري

    نوشته ات جالب بود عاشق شدناي اين دوره نه معرفتيه نه دلي در واقع فقط خودخواهيه،تازه اين دوره هر كي مرام داره لهش مي كنن كه ديگه از اين غلطا نكنه غافل از اينكه اگه گل و لهم بكنن بازم عطر خودشو داره

    براي دل بزرگت شادي مي خوام

    سلام بهاره خانم...لطف كردين....ممنونم.

    از شعرت حتما در پست بعدي استفاده ميكنمو جواب خودم ميدم

    خيلي زيبا بود

    هزاران بار در حريق چشمانت سوختماي ماندني ترين نگاههزاران بار در طوفان نيستي ات گم شدماي ماندني ترين هستيهزاران باردر ساز شعرت رنگ شدماي فريبنده ترين شعرهزاران بار از جام باده ات مست شدماي لبريز ترين مستيحال به من بگودرزيبا ترين نگاهماندني ترين هستيفريبنده ترين شعرو لبريز ترين مستيچگونه فقطكوچه هاي ذهنم را
    با خيال تو خوش كنم
    .
    .
    چگونه؟

    سلام بهاره جان وبنت خيلي ماهه اين رو واقعي ميگم

    بايد بگم تيراندازي باکمان سن رو نمي شناسه هيچ وقت براي ورود به اين رشته دير نيست و خيلي زود مي توني يه تيرانداز خوبي بشي من هم کلاسي هايي رو داشتم که باوجود اين که بچه ي کوچک داشت بازهم به کلاس ميومد يا جالب تر از اين خانمي حدود سن 48-9 ساله رو ديدم که تير ميزد

    اين رو بايد بگم اگه يک بار کمان را بکشي و تمرکز کني تا تير رو به هدف بزني بعيد ميدونم به اين رشته علاقه مند نشي من از وقتي که توي اين رشته پا گذاشتم هم تمرکزم توي چيز هاي ديگه بيشتر شد حتي وقتي به يه داستان فکر مي کنم ! و وقتي هم که تير مي زنم احساس ارامش عجيبي به من دست ميده

    به نظر من رشته ي جالبيه اگه علاقه داري حتما برو

    بازم بهم سر بزن باي

    راستي ميينم تکواندو کار و استقلالي هستي

    ديگه واقعا ..هم رنگيم..توي يه مايه هايي

    -اين همه آشفته حالي ، اين همه نازك خيالي...اي به دوش افكنده گيسو ،‌از تو دارم ، از تودارم...اين غرور عشق ومستي ،‌خنده بر غوغاي هستي...اي سيه چشم و سيه مو از تو دارم ، از تو دارم...اين تو بودي كز ازل خواندي به من درس وفا را...اين تو بودي ،‌آشنا كردي به عشق اين مبتلا را...من كه اين حاشا نكردم ، از غمت پروا نكردم

    سلام..لطف دارين شما

    نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به من بگو قلبت را به من بده اي دير يافته با تو سخن ميگويم زيرا صداي من با صداي تو آشناست تو تنها يک دريچه فاصله تا بيکران داري همين کافيست اي دريا که چشمي مهربان داري

    و ما دوست داريم گمان كنيم، نه به يقين، كه فروغ فرخزاد در جواب او گفته :

    من به تو خنديدم

    چون كه مي دانستم

    تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي

    پدرم از پي تو تند دويد

    و نمي دانستي، باغبان باغچه همسايه

    پدر پير من است

    من به تو خنديدم

    تا كه با خنده خود، پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

    بغض چشمان تو ليك، لرزه انداخت به دستان من و

    سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

    دل من گفت: برو

    چون نمي خواست به خاطر بسپارد، گريه تلخ تو را...

    و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

    حيرت و بغض تو تكرار كنان

    مي دهد آزارم

    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

    كه چه مي شد اگر، باغچه خانه ما سيب نداشت

    سال ?? بود، خرداد ماه، كه به يقين حميد مصدق گفت :

    تو به من خنديدي و نمي دانستي

    من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

    باغبان از پي من تند دويد

    سيب را دست تو ديد

    غضب آلود به من كرد نگاه

    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

    و تو رفتي و هنوز،

    سالهاست كه در گوش من آرام آرام

    خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم

    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

    كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت .

    .

    شب را دوست دارم! چون ديگر رهگذري از كوچه پس كو چه هاي شهرم نمي گذرد تا سر گرداني مرا ببيند . چون انتها را نمي بينم .تا براي رسيدن به آن اشتياقي نداشته باشم شب را دوست دارم چون ديگر هيچ عابري از دور اشك هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند شب را دوست دارم : چرا كه اولين بار تو را در شب يافتم از شب مي ترسم : تو را در شب از دست دادم. از شب متنفرم ، به اندازه تمام عشق هاي دروغين با آفتاب قهرم چرا شبها به ديدارم نمي آيد؟

    وبلاك زيبايي داري

    و

    قلم شيوا

    زيبا مي نويسي

    موفق باشي

    درود بر تو
    .
    من داربست گوشه اين باغ بي گلم
    اي نو دميده تاک
    ...........
    اي نازنين نهال
    بر بازوان من بنه آن ساقهاي ترد
    آن ميوه هاي کال
    در پنجه هاي بسته ي تو اين درنگ چيست ؟
    گاه درنگ نيست
    پيش آي و باز شو
    بر دست من بايست
    بر دوش من بمان
    همبسته با شکسته دل پرنياز شو
    در گردنم بپيچ
    برپيکرم بتاب
    پر کن به جام سبز ، مي از خون آفتاب
    از سياوش کسرايي
    .
    بدرود

    سلام..چه جالب....اينقدر كنجكاو شدي

    منم بعضي از موقعها بخصوص جمعها سرم خلوته از اين كنجكاويها رو ميكنم..بازم لطف كردين

    عطش آگينم ودرخواب مي بينم چه شب ها را

    درون كوزه مي ريزم صداي آب دريا را

    مگر يارانه ي چشم تو دست خاطرم گيرد

    وگرنه باز هم گم مي كنم خورشيد معنا را

    پر از الفاظ نامانوس وابهام آورم ليكن

    اشارات تو آسان مي كند فهم غزل هارا

    دلاويزم به قنديل جنون انگيز گيسويت

    مگر بر کوچه ي چشمم گذاري لحظه اي پارا

    به قصد قربت دامان مهرت شوق بارانم

    كدامين صبح شور انگيز باور مي كني مارا

       1   2      >