بگذار تو معشوقم باشی !
86/6/28 :: 1:43 صبح
یه روز یکی رو میشناختم هم اسمت بود .آرزوهامو گرفت و رفت.میگفت:آرزو میخوای چیکار تا وقتی منو داری؟ منم باورم شد.تا اینکه یه روز دیدم اونم شده آرزوم.نمیدونم از کجا خبردار شد که یه روز اواخر بهار تنهام گذاشت و نه دیگه به سراغم اومد نه خبری از اون بهم رسید.اون نمیدونه که هنوز آرزوی منه.آخه روزی که ازم خواست آرزوی اونو بهش بدم، من بجای آرزوش، قلبمو بهش دادم.نمیدونم...شاید تا حالا متوجه نشده که نیومده قلب منو بده و آرزوشو بگیره......شمام دعا کنین هیچ وقت نفهمه.....
نوشته های دیگران ( )
86/6/24 :: 11:49 عصر
تمام زندگی را دویدم. زیر باران دویدم. تمام شدم.تو آمدی، دوباره آغاز شدم.رفتی؛ بی خبر....دوباره آمدی.اما خیلی دیر شده بود:دیگر آرزویی به نام تو ندارم.
خانه پارسی بلاگ پست الکترونیک شناسنامه RSS اوقات شرعی
:: کل بازدیدها :: 195195
:: بازدید امروز :: 66
:: بازدید دیروز :: 10
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
:: وضعیت من در یاهو ::
یــــاهـو
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
نوشته های پیشینبهار 1387زمستان 1386پاییز 1386تابستان 1386مطالب قبلیعاشقانه های منعاشقانه های من 2عاشقانه های 2